۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

نامه جمعی از «وبلاگ‌نویسان سبز» به «شورای هماهنگی راه سبز امید»

اعضای محترم شورای هماهنگی راه سبز امید
جنبش سبز اگر چه در لحظاتی سخت و دشوار به سر می برد اما به واقع تجربیات ارزشمندی که از خلال رویدادهای ایام پس از کودتای انتخاباتی 88  بدست آمد و روابط و ساز و کارهای رسمی و غیر رسمی نهادینه شده در لایه های مختلف اجتماعی و سیاسی، جنبش را مجهز به توانمندی هایی نموده که گذر از این ایام عسرت به روشنای آزادی از همیشه هموارتر به نظر می رسد. جنبشی که در ابتدای شکل گیری با شعارهایی مبهم، پراکندگی مطالبات، چشم اندازهایی ناروشن، ساختارهایی شکل نگرفته و بعضاً درون فرساینده مواجه بود، امروز به مدد خون هایی که داده شد، عمرهایی که در زندانها سپری شد، بحث و نقدهایی که در مجامع سبز شکل گرفت و روشنگریهایی که صورت پذیرفت، از آن دوران به سلامت گذار نمود. امروز می توان مدعی شد که جنبش به شناختی هر چند کلی از حیث اهداف، چشم اندازها، موانع و آسیب ها دست یافته است. در این روند نقش راهبری خردمندانه و پایمردانه آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی اهمیتی به سزا داشته است. این دو همراه بزرگوار علیرغم محدودیت ها و با علم به هزینه ها، در سخت ترین لحظات از میان دشوارهای موجود راهی می گشودند و امید را به جنبش و بدنه ی جوان آن تزریق می کردند. اگر چه موسوی و کروبی خود هیچگاه مدعی رهبری جنبش نبودند، اما همین تاکید آنها بر وجود «راه» در «به ظاهر بن بست های موجود» و همچنین ثبات قدم و نفس همراهی بی تکلف شان با مردم سبب گردید که رهروان جنبش سبز  آنها را به رهبری برگزینند. از جمله نقش های محوری که این رهبران برگزیده ایفا کردند تلاش بی وقفه شان در گسترش مرزهای جنبش با رویکردی تکثرگرایانه و پرهیز از مرزبندی های تصنعی بود. تلاشی که می تواند و باید چراغ راه آینده جنبش باشد.
حرکت جنبش سبز به سمت ساختار یافتگی از یک سو و قدرت راهبری و انسجام بخشی موسوی و کروبی از سوی دیگر، سبب گردید که حاکمیت کودتایی نگران از قدرت رو به گسترش جنبش سبز، به حبس و حصر ایشان و همسرانشان اقدام کند. پس از این بود که شکل گیری شورایی به نام شورای هماهنگی راه سبز بیم و امیدهایی را در بدنه ی جنبش ایجاد نمود. در این میان گروهی که پیش از دستگیری موسوی و کروبی به صورت سازمان یافته به تخریب و تضعیف آنها می پرداختند و به اسم آزدیخواهی کمر همت به خدمت کودتاگران بسته بودند، همانطور که پیش بینی می شد،  امروز که این رهبران در حبس رژیم به سر می بردند، با تغییر سوژه به تخریب نهادهای برآمده از راه سبز امیدی که موسوی و کروبی گشودند می پردازند. علیرغم وجود چنین جریانی، نمی توان منشأ همه ی نقدهای وارد بر عملکرد جنبش را از این دسته دانست. جنبش و نهادهایی که در راهبری جنبش نقش دارند ناگزیرند که گوشی شنوا برای نقدهای داخلی داشته باشند، آنچنان که موسوی و کروبی نیز چنین کردند و همواره پذیرا و پاسخگوی نقدهای وارده بودند. چنین نقدهایی، راه را بر کج روی ها، کند رویها و تندروی ها خواهد بست.
امروز که قریب به دو ماه از شکل گیری شورای هماهنگی می گذرد، امضا کنندگان این نامه نه در قالب یک تشکل سیاسی یکپارچه و در راستای اهداف سیاسی و منافع گروهی بلکه از موضع منتقدین دلسوز جنبش و از روی احساس وظیفه و مسئولیت به نقد عملکرد و کارنامه ی «شورای هماهنگی راه سبز امید» می پردازند. اگر واقع بینانه به عملکرد این شورا نگاه شود، انفعال و بی تحرکی مجموعه مذکور چنان بوده که کارنامه کارکردش اصولا خالی تر از آن است که قابل نقد باشد. نقدهایی که درباره ماهیت، ساختار و شفافیت مکانیزم ها در این شورا مطرح شده و می شود، اگر چه در جای خود قابل طرح و بررسی است، اما با درک حساسیت ها و شرایط موجود، می توان از این نقدها موقتا عبور کرد و تنها از منظر عملکرد شورا در مدیریت اعتراضات و حوادث پیش روی جنبش سبز به بررسی و نقد شورا و تحرک اعضایش پرداخت. اما متاسفانه در این سوی داستان نیز چیز چندان قابل عرضی وجود ندارد و بیم آن می رود که چنانچه این سکوت و انفعال ادامه پیدا کند، نه تنها نقش این شورا در سایه تردید قرار گیرد، بلکه خلا رهبری جنبش  باعث از هم پاشیدگی و فروپاشی جنبش شود.
میراثی که اکنون در برابر دیدگان ما قرار گرفته ماحصل سالها مبارزه در راه آزادی است که اینک در جنبش سبز تبلور یافته است. راهبری چنین مجموعه ای آن هم در شرایطی چنین خطیر مسئولیت سنگینی است که موسوی و کروبی به خوبی از عهده ی آن برآمدند. این همراهان سبز به خوبی با ریشه ها و علل شکل گیری جنبش سبز آشنا بودند و دقیقا از همین منظر بود که توانستند با درایت کافی راه دراز گذشته را به وضعیت کنونی جنبش سبز پیوند زنند و فارغ از تنگ نظری ها و مرزبندیها، مصلحت مردم ایران و جنبش سبز را در نظر بگیرند و سرلوحه تصمیم گیریهایشان قرار دهند. به عبارت دیگر آنچه باعث جلب اعتماد بدنه جنبش سبز به این همراهان بزرگ شد صداقت و پایمردی آنان بود. مردم به عینه می دیدند که این همراهان سبز بر خلاف  بسیاری از گذشتگان، به جای  آنکه به مصالح حکومتی خودکامه بیندیشند، به مصالح ملی مردمی می اندیشند که سالهاست برای رسیدن به آزادی در تکاپو هستند. شورای هماهنگی نیز تنها زمانی خواهد توانست نقشی در مدیریت راهبردی اعتراضات جنبش داشته باشد که پرامید و ثابت قدم در همان مسیر گام بردارد. آنچه برای این شورا و جایگاهش وجاهت می آورد نه انتساب به آقابان موسوی و کروبی، که نحوه عملکرد این شوراست. موسوی و کروبی خود نیز جایگاه کنونی شان را به تدریج و در خلال ایام و پس از اثبات همراهی شان به دست آوردند. شورای هماهنگی نیز از این قاعده مستثنی نیست و می بایست با شفافیت بیشتر و عملکرد موثرتر و فعالانه تر اعتماد چشم های نگران بدنه جنبش را بدست آورد.
انتظار بر این نیست که این شورا در دام تندرویها بیفتد اما راه گریز از تندرویها، انفعال نیست. واقعیتی که امروز شاهد آن هستیم این است که به واسطه سکوت و انفعال شورا، فاصله آن با بدنه جنبش سبز، که روزی مطالبت و اعتراضات خود را از زبان موسوی و کروبی می شنید، هر روز بیش از دیروز می شود. چنین سکوتی از یک طرف باعث یاس و سرخوردگی بدنه جنبش می شود و از طرف دیگر، راه را برای ایجاد چندپارگی در جنبش و فرصت طلبی گروههایی که در زمان حضور موسوی و کروبی در سایه قرار گرفته بودند باز می گشاید. حبس و حصر راهبران برای جنبشی که چندان هم متکی به رهبران خود نبوده است می تواند یک فرصت تلقی شود. تبدیل این تهدید به فرصت و ادامه ی راه  نیاز به مدیریت و تحرک  و هماهنگی بیشتری دارد و فلسفه ی تشکیل شورای هماهمنگی نیز همین بوده است. نجواهای گاه به گاه ، پراکنده و مبهم شورای هماهنگی متناسب با نقش و جایگاه متصور شده به این شورا نیست. ادامه ی این سکوت و تردید در حرکت و سردرگمی در یافتن نقشه ی راه، گرد ناامیدی و یخ زدگی را بر فضای جنبش پاشیده، صف آزادیخواهان سبز را پراکنده و به جای هماهنگی، ناهماهنگی به ارمغان خواهد آورد.
لذا ما امضا کنندگان این نامه خواستار آن هستیم که شورای هماهنگی ضمن خروج از انفعال موجود، نقشی فعال تر در عرصه تحولات پیش رو بر عهده بگیرد و در عین حال رویکرد تکثرگرایانه ی موسوی و کروبی را همچنان در کالبد راهبری جنبش حفظ نماید تا در سایه ی چنین مدیریتی انسجام جنبش کماکان حفظ گشته و پیوندهای درونی آن گسسته نگردد. راه سبز امید و آزادی به خوبی توسط موسوی و کروبی و سایر همراهان سبز ترسیم شده است. پایمردی در اهداف و همراهی با مردم شیوه کارآمدی است که موسوی و کروبی بدان پایبند بودند. رجای واثق داریم که ادامه چنین روندی، ما  را به منزلگاه آزادی رهنمون خواهد ساخت.


•           در صورت تمایل به  امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به  ahmadsaidi8808@gmail.com ایمیل نمایید.

۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

پلاتفرمی برای پایان بحران سازمان مجاهدین خلق

آنچه در ماهها و سالهای گذشته دراردوگاه اعضای سازمان مجاهدین خلق در عراق، موسوم به کمپ اشرف، گذشته نمایانگر یک بحران انسانی تمام عیار است.بحرانی که راه حلهای سیاسی و حقوقی موجود هم برای حل آن ناکافی به نظر می رسد:
  • دولت ایالات متحده آمریکا با وجود اینکه سازمان مجاهدین خلق را به عنوان یک سازمان تروریست خارجی(FTO) می شناسد در ماه مارس سال 2003 با این سازمان آتش بس نظامی امضا کرد و تعهداتی را نیز در برابر این سازمان برعهده گرفت اما با خروج ارتش آمریکا از عراق و پایان رسمی اشغال نظامی این کشور توسط آمریکا، این دولت از خود در عراق رفع اختیار کرده و اختیاراتش به دولت عراق منتقل شده.
  • گروه موسوم به JIATF-ASHRAF که از سوی دولت ایالات متحده آمریکا تشکیل شد،  نیروهای سازمان مجاهدین خلق را به 3 دسته تقسیم کرد:
  1. افرادی که باید مورد پیگیرد قانونی قرار گیرند: که تا کنون مشخص نیست کدام گروه از اعضای سازمان مجاهدین خلق جزء این گروه قرار گرفته اند و چگونه محاکمه شده اند
  2. افرادی که دارای ارزش اطلاعاتی هستند
  3. افراد بیگناه: که ظاهرا اکثر اعضای عادی سازمان را در بر می گرفته تا جایی که به آزادی مریم عضدانلو(رجوی) هم تعرضی نشده
اما به نظر می رسد با توجه به نیاز دولت آمریکا به اطلاعات سازمان مجاهدین خلق درباره ی فعالیتهای هسته ای جمهوری اسلامی، حل مسئله ی مجاهدین خلق در دولت جرج بوش تحت شعاع گروه دوم(افراد دارای ارزش اطلاعاتی) قرار گرفته.       

  • دولت عراق دلایل سیاسی-حقوقی متفاوتی برای سرکوب ساکنین کمپ اشرف دارد: 
  1. فشار دولت جمهوری اسلامی ایران:عراق اختلافات مرزی گسترده ای با دولت ایران دارد و  در زمینه ی استخراج نفت، تجارت، مبارزه با تروریسم و... نیازمند همکاری دولت ایران است.
  2. سابقه ی همکاری این سازمان با ارتش بعث : در شرایطی که بسیاری از دولتمردان فعلی عراقی حتی در جنگ 8 ساله ی ایران و عراق در کنار نیروهای ایرانی با ارتش صدام حسین می جنگیدند اعضای سازمان مجاهدین خلق از سال 1362 تا پایان حکومت صدام همواره متحد ارتش بعث بودند و در قلمرو سرزمینی عراق مجاز به نگهدار اسلحه بودند.
  3. نقض حق حاکمیت دولت عراق در اردوگاه اشرف: اصولا اردوگاه اشرف سیستم پلیسی-قضایی جداگانه ای دارد و مجازات ساکنین آن بر عهده ی گردانندگان اردوگاه می باشد و در گذشته در مواردی گردانندگان اردوگاه مانع از حضور نیروهای رسمی عراقی در داخل اردوگاه شده اند.
  4. سازمان مجاهدین خلق ادعا می کند که این ملک را در گذشته خریداری کرده و از همین رو برای خود در آن منطقه حق حاکمیت قائل است. شیوه ی تشکیل اسرائیل در خاورمیانه به ما یادآوری می کند که این سخن سازمان مجاهدین خلق کابوس هر دولت عربی است و دولت عراق نگران از گسترش محدوه ی تحت تملک این سازمان و اختلافات بعدی در پی رد کامل این ادعا و نیز استدلال برآمده از آن است.
  • دولت عراق اگرچه ظاهری دموکراتیک یافته اما هنوز از اصلوب یک دولت خاورمیانه ای خارج نشده و هنوز مانند دولتهای مصر، لیبی،تونس،بحرین،سوریه، ایران و...آنگاه که نیاز باشد برای برخورد با یک تخلف(به ویژه از نوع سیاسی) خشونت به خرج دهد، حد و مرز نمی شناسد و ناگهان خبر کشته و زخمی شدن دهها نفر را به تیتر یک همه ی خبرگزاریها تبدیل می کند.
 
  • درهای کمپ اشرف به روی فعالین حقوق بشر، خبرنگاران مستقل و ناظرین بین المللی بسته است اما بنا بر روایت اعضای جدا شده از سازمان مجاهدین خلق بسیاری از ساکنین اردوگاه اشرف به اجبار در آنجا نگهداری می شوند؛ روایتی که بسته بودن درهای اشرف هم درستی آن را تایید می کند. به هر حال  آنچه از اشرف نشینان در شبکه ی تلویزیونی وابسته به سازمان مجاهدین خلق به تصویر کشیده می شود، تصویری است از آدمهایی بی روح و یک شکل که بر اساس یک برنامه ی از پیش تععین شده مانند ماشین کوکی هماهنگ عمل می کنند؛ چه آنگاه که بناست یک گروه موسیقی یا یک گروه نمایشی را تشویق کنند و چه آنگاه که دستور یافته اند در برابر پلیس و ارتش عراق مقاومت کنند تا با شهادتشان ابزار مانور تبلیغاتی برای سازمان مهیا کنند.
 
  • بنا بر روایت جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق، سنت انتقاد از خود که بنیانگذارن سازمان پایه گذار آن بوده اند و در دهه پنجاه شمسی وارد گفتمان مشترک همه ی گروههای چریکی ایران شده بود در سالهای پس از انقلاب ایدئولوژیک رجوی(که محصول شایعات درباره ی بی بند و باری جنسی اعضای سازمان در اواخر دهه ی پنجاه و نیز تلاش رجوی برای ساختن ایدئولوژی اسلامی و اقتدارگرایانه برای رقابت با فقه شیعی مسلط بر جمهوری اسلامی بود ) با شدتی باور نکردنی در اشرف دنبال می شود: اعتراف در جمع آن هم درباره خصوصی ترین رفتارها و تخیلات؛ روشی شبه مذهبی و به غایت مازوخیستی تر از سنت کلیسایی اعتراف (چه در اعتراف کلیسایی فرد با میل خود و به صورت ناشناس و در خفا اعتراف می کند نه در برابر نگاههای یک جمع آشنا). این شکل خودزنی و تحقیر روانی در کنار کیش شخصیت رهبری سازمان(که حتی حاضر به پذیرش اشتباه خود در طراحی عملیات فروغ جاویدان-مرصاد پیروز- هم نشده و آن را معلول ضعف اراده ی اعضای سازمان دانسته) از سازمان مجاهدین خلق فرقه ای تمام عیار ساخته که ممکن است اعضای آن در برابر دخالت بیرونی در زیست ایزوله( و آرمانی پنداشته شده شان) در اردوگاه اشرف مانند بسیاری دیگر از فرقه های اینچنینی دست به خود کشی و خودزنی بزنند و مثلا از اشرف جونز تاونی(پیوند به ویکی پدیای انگلیسی) تازه بسازند.احتمالی که خودسوزی دست جمعی اعضای این سازمان در ژوئن 2003 در پاریس که منجر به مرگ دو نفر(ندا حسنی و صدیقه مجاوری) و مجروحیت شدید چند تن دیگر شد، وقوع آن را محتمل نشان می دهد.