۱۳۸۹ اسفند ۱۷, سه‌شنبه

چرا جنبش سبز در دومین سه شنبه ی اعتراض شکست خورد؟

تا کنون تحلیل های مختلفی درباره ی علل شکستهای جنبش سبز در دو سال گذشته مطرح شده:
  • گروهی معتقدند محافظه کاری و علاقه مندی رهبران و مدیران اصلاح طلب جنبش به حفظ ساختارهای سیاسی موجود، مانند ترمز جنبش عمل کرده.
  • گروهی نیروهای رادیکال حامی جنبش سبز، که با توجه به حضورشان در فضای باز خارج از ایران امکانات رسانه ای گسترده تری دارند، را متهم می کنند که با بالا بردن سطح مطالبات جنبش، مبارزه را پرهزینه تر کرده و بدنه ی ذاتا اصلاح طلب داخلی را از جنبش جدا کرده اند.
  • گروهی استراتژی خشونت پرهیز جنبش را چراغ سبزی به حاکمیت برای سرکوب خیابانی  و مقصر اصلی شکستهای جنبش می دانند و...

اما این تحلیل ها یک ضعف بنیادین دارند و آن این که نمی توانند توضیحی برای این که چرا مثلا جنبش سبز در روز 25 بهمن 1389 حضوری موفقیت آمیز داشت ولی در روز 17 اسفند آشکارا شکست خورد  ارائه کنند؛ حال آن که با بررسی روند حرکتی جنبش سبز پی می بریم این جنبش در دوسال گذشته حرکتی سینوسی داشته: از حضور پر رنگ خرداد 88 تا سکوت مرداد همان سال و ازحرکت تاریخی روز عاشورای سال 88 تا بی عملی محض در 22 بهمن همان سال و ...
به نظر می رسد بیماری نگاه پوپولیستی روشنفکران دهه های چهل و پنجاه شمسی که یکسره به ستایش اغراق آمیز آگاهی های خلق ها و توده های شکل نگرفته مردم می پرداختند،( نگاهی برآمده از نوعی مارکسیسم جعلی و رویایی که نه چون مارکسیسم اورتدکس معتقد بود برای پیدایش آگاهی طبقاتی باید تا مرحله ی کمال سرمایه داری صبر کند و نه مانند لنینیسم حوصله داشت که حزبی پیشتاز برای رشد آگاهی های طبقاتی و خلقی تاسیس کند.) همچنان مانع از این می شود که در تحلیل شکستهای جنبش سبز کسی ضعف را در بدنه ی اجتماعی جنبش و ساز وکارهای درونی آن جستجو کند.این بدنه در هاله ای از تقدس توده گرایانه گرفتار آمده؛ به ویژه که شجاعتها و پاکبازیهای فعالین بدنه ی جنبش بر هر انسان آزاده و بی غرضی تاثیر عاطفی خود را باقی می گذارد اما به نظر من با همه ی احترامی که برای تک تک زنان و مردان حاضر در جنبش سبز قائلیم نباید در نقد جنبش آنها را (که از قضا نیروی اصلی جنبش سبزند و عامل هر تغییر مادی که توسط جنبش سبز به وجود می آید، هستند) از دایره ی نقد بیرون بگذاریم؛ به ویژه که نقد سازمان اجتماعی جنبش سبز نه نقد افراد که نقد کالبدی است که آنها را در خود جای داده و به رفتار آنها جهت می دهد.
                                                 * * *

به این قسمت از کتاب "در سایه ی اکثریت های خاموش"، اثر ژان بودریار با ترجمه ی پیام یزدانجو دقت کنید:
کل منظومه آشوبناک امر اجتماعی حول محور این مصداق اسفنج گون، این واقعیت مات اما به همین سان شفاف، این نیستی ، می گردد: توده ها.توده ها، این گوی های بلورین آماری، در تصویر ماده و عناصر طبیعی، با روندها و جریانها پیچ و تاب می خورند.توده ها می توانند مسحور بوده و امر اجتماعی همچون الکتریسیته ای ثابت آنان را در خود بگیرد؛اما توده ها اغلب دقیقا، نقش یک اتصال زمین را بازی می کنند، یعنی که کل الکتریسیته ی امور اجتماعی و سیاسی را به خود جذب کرده و برای همیشه خنثا می کنند.     
کاری به برداشت کاریکاتوری بودریار از معنای اکثریت خاموش و توده و نمادهای مبادله در این کتاب ندارم، غرضم همین تمثیل میله ی برقگیر بود: به نظر می رسد پس از هر دوره سکوت خیابانی جنبش سبز، فعالین جنبش انرژی حرکتی انباشته ای برای اعتراض کسب می کنند و پس از چند اعتراض هیجانی به ناگاه تخلیه می شوند و به سکوت می نشینند.(به عبارت دیگر اعتراضات خیابانی موجب کاهش انتروپی جنبش می شود).
شاید به این دلیل که جنبش سبز سازمان و شبکه ی بسیج گر مادی و غیر مجازی(مانند سندیکاهای کارگری در برخی کشورهای اروپای شرقی یا شبکه ی مساجد و بازار در انقلاب اسلامی) برای پیوند اعضا با یکدیگر ندارد و اعضای جنبش در برابر هم مسئولیت مشخصی غیر از مسئولیت اخلاقی احساس نمی کنند و حضورشان در حرکتهای اعتراضی از سوی هیچ کس پیگیری و مدیریت نمی شود.( شاید طرح ایجاد هسته های مقاومت و ایجاد شبکه های ارتباطی بین آنها که مدتها پیش از سوی میر حسین موسوی ارائه شد، برای رفع همین نقص ارائه شده بود، اما به دلایل فروان توان اجرایی شدن نداشت و از سوی بدنه ی جنبش هم مورد استقبال واقع نشد.)
به هر حال آنچه به نظر من واضح است این است که سازمان اجتماعی جنبش سبز دارای ایراداتی است که باید از سوی علاقه مندانش مورد بررسی و واکاوی قرار بگیرد.

۱ نظر:

  1. ما مردماني احساسي هستيم. حركتمان هم احساسي است. هيجانات و عقده هامان جمع مي شود و با يك حضور در خيابان خالي مي گردد. و بعد زمان لازم است تا دوباره بادكنك احساسمان انباشته گردد.
    ما منطقي و عقلاني مبارزه نمي كنيم.
    يك جرقه يا اتفاقي كه هيجانات مردم را تحريك كند مي تواند ميليونها نفر را به خيابان بكشد و حتي رژيم را سركوب كند.
    اما در شرايط عادي عقل و منطق نمي تواند ما را حركت دهد

    پاسخحذف